از خمینیسم تا خامنه ایسم

درآمد: با گذشت 31 سال از عمر نورانی جمهوری اسلامی، و گذر از دورانی پر فراز و نشیب، اکنون آن نهال طیبه، به درختی تناور، جوان و شاداب تبدیل شده است. اما در مسیر شدن و صیرورت، راهی طولانی و گردنه های صعب العبوری را در پیش دارد. تجربه 31 سال گذشته، تجربه امتی است که حیات سیاسی بر مدار اصالت خدا را در بردارد. تجربه های که بی گمان، بعید است بتوان چنین مردمی را در عصر هر پیامبر یا امام معصومی یافت. همچنین تجربه 31 سال گذشته، تجربه امامت و رهبری دو عبد صالح خدا در نسبت با این امت نمونه است: خمینی و خامنه ای. این تجربه، اکنون قابل بررسی، ارزیابی و اقتباس است و در قالب ایدئولوژی و حتی منسجم تر از آن، در چهارچوب دکترین این دو امام امکان معرفی دارد. درآمد و مقدمه ورود به مباحث استراتژیک و دکترینال، در خصوص اندیشه دو رهبر که همزمان ایدئولوگ و حتی دکترینرین این نظام اسلامی بوده اند، تبیین پارادایم ها و شفاف سازی روند تطور و دگردیسی آن است.هر چند انقلاب اسلامی به جمهوری اسلامی منتج شد، اما انقلاب پارادایمی جمهوری اسلامی در سه دهه گذشته، همچنان ادامه داشته است. تهیه تصویر آینده، همواره متأثر از تبیین پارادایمها و همچنین پارادایم شیفت آن جامعه است. مسأله این است: مراحل تطور و تحول پارادایمی جمهوری اسلامی چگونه رقم خورده است؟ به تبع این مسأله، پرسش کلیدی این است که نقش خمینی کبیر و سپس خامنه ای حکیم در ایجاد و انتقال پارادایمها چه بوده است؟ برای یافتن پاسخی مناسب به این مسأله، به نزد حسن عباسی رفتیم. در عصر یک روز بهاری در خرداد 1389، در شرایطی این سطور رقم خورد که او برای تحمل درد دندان خود، مجبور شد دو بار قرص مسکن مصرف کند. حیات بهاری خردادی ها، حیات تحمل رنج و درد دوران قبل از طلوع صبح پیروزی و طلیعه فجر ظهور منجی موعود(عج) است.

  چندی قبل در یک سخنرانی دانشگاهی نکته ای را مطرح کردید که «خمینیسم، پارادایم جهان فرداست» اکنون آمده ایم تا مؤلفه ها و شاخص های این موضوع را جویا شویم. بسم الله الرحمن الرحیم. موضوع حساس و اساسی را جستوجو می کنید. البته من فراموش کرده ام که این جمله را دقیقاً کجا بیان نموده ام، اما به مناسبت ایام الله 14 و 15 خرداد، فرصت را غنیمت می شمرم تا این موضوع را تشریح کنم. در صحبت از جهان فردا، طبیعی است که انتظار مخاطب، دریافت مبحثی در حوزه آینده شناسی باشد. هنگامی که از پارادایم جهان فردا صحبت می شود، منظور یک وادی معرفت شناختی و هستی شناختی است که بشر و جامعه فردا در آن رشد و نمو می کند. اما وقتی سخن از خمینیسم می شود، طبیعتاً سخن از یک ایدئولوژی متمایل به دکترین است.  منظور از ایدئولوژی متمایل به دکترین چیست؟ تکوین اندیشه تمدنی، یعنی معماری اندیشه برای تحقق تمدن، در ادبیات یونانی پنج مرحله دارد، که از ظهور تا افول آن اندیشه را در بر می گیرد. من اجباراً مفاهیم غربی را صرفاً برای مفاهمه در فضای سیطره علم و فرهنگ غربی در جامعه علمی کشور مطرح می کنم والا ادبیات دینی و قرآن پایه حضرت روح الله(ره) نیازمند بهره گیری از ترمینولوژی غرب برای بیان مفاد و مضامین خود نیست. مهندسی اندیشه تمدنی ابتدا در مرحله دکسا، که به عربی ظن و در فارسی گمان خوانده می شود شکل می گیرد. سپس از مرحله دکسا به مرحله ایدیا که امروز به ایده مشهور شده است می رسد. با عبور از مرحله ایدیا، به حوزه دکترینا وارد می شود. اگر توان زایش نیابد، به مرور متصلب می شود و به مرحله چهارم یعنی تنت می رسد. طبیعتاً استمرار این وضعیت، به مرحله پنجم یعنی دگما منتج می گردد. دکسا، باور به مثابه هواست. ایدیا، باور به مثابه غبار است. دکترینا، باور به مثابه خمیر است. تنت، باور به مثابه کلوخ است. و دگما، باور به مثابه سنگ است.  چون از ترمها و مفاهیم غربی استفاده کردید، لطفاً یک مثال عینی نیز از غرب در حوزه مهندسی اندیشه تمدنی بیاورید. بله! شاخص تمدن مدرن، اکنون نظام مهندسی تمدنی آمریکاست. از سال 2002 به اینسو، ترودوک (مرکز آموزش و آموزه) در ایالات متحده، در متون پایه خود که وب سایت آن نیز قابل دسترسی است، در بسیاری از حوزه ها، از دکترین عبور کرده و به تنت پرداخته اند. هر چند در برخی بخشها هنوز به تبیین دکترین می پردازند، اما رویکرد به تنت در نظام مهندسی تمدنی آنها در حوزه های خرد و کلان استراتژیک، رو به فزونی نهاده است. برای نمونه، قبلاً در آمریکا از اصول جنگ بلافاصله به تبیین دکترین و سپس اتخاذ استراتژی می رسیدند، اما در سال 2005 در آیین نامه های طرحریزی خود، پس از اصول جنگ، به تبیین تنت می پردازند.  این خوب است یا بد؟ امتیاز خاصی دارد؟ کلوخ در نسبت با خمیر خوب است یا بد؟! مثلاً دکترینهای اقتصادی کینز، مارکس، اسمیت و مالتوس یا ریکاردو، امروز دیگر بدیلی نمی یابد و رویه های تجویزی فریدمن، آمارتیاسن یا استیگلیتز، در نسبت با خمیرمایه های فکری پیشینیان، جز کلوخی بیش نیستند، متصلب و روبنایی.  برگردیم به مبحث خمینیسم، می گویید ما در مرحله انتقال از ایدیا به دکترینا در نظام مهندسی اندیشه تمدنی مبتنی بر آراء امام(ره) هستیم؟ بله! اکنون آراء امام(ره) در جامعه سازی به مرور به خمیرمایه اندیشه تمدنی ایرانیان تبدیل می شود. منظور شما این است که تاکنون نبوده است؟ شما معتقدید بوده است؟ پس چرا در خیل همراهان ایشان، گروهی در سمت چپ به ایدئولوژی سوسیال دموکراسی و در سمت راست ایشان به ایدئولوژی لیبرال دموکراسی در غلتیدند؟  خب! آراء امام(ره) چگونه به خمیرمایه اندیشهی تمدنی ایرانیان تبدیل می شود؟ پرسش زیبایی است؛ در قالب سیستم عامل. به کامپیوتر خود بنگرید. سیستم عامل ویندوز آن را مشاهده کنید؛ چه ظرفیتی برای فعالیت شما ایجاد می کند؟! سخت افزار حکومت جمهوری اسلامی، امروز فاقد نرم افزار و سیستم عاملی بومی و اسلامی است. وقتی آراء حضرت روح الله، خمیرمایه اندیشه تمدنی ایرانیان می شود به این معناست که تبدیل به سیستم عامل شده و در قالب طرح جامع استراتژیک، مبنای عمل واقع می شود. تا وقتی که سیستم ویندوز کامپیوتر شما نیاز را مرتفع می کند، پس مبنای عمل شماست. اما اگر پاسخگوی نیاز شما نبود، طبیعی است که به دنبال سیستم عامل جایگزین می گردید.  این سیستم عامل خمینیسم از حیث تکوین پارادایمی در چه مرحله ای است؟ خمینیسم مانند هر اندیشه تمدنی، محتاج تکوین پارادایم در مراحل گوناگون و صعب العبور تاریخی، برای تحقق خود است. انقلاب اسلامی در آنچه غربیها پارادایم شیفت می نامند، با شتاب تحسین انگیزی مراحل تکوین خود را می گذراند، به گونه ای که در هر دهه از عمر خود، یک محیط پارادایمی را ترک و به محیط پارادایمی دیگری وارد می شود.  یعنی در چهار دهه، چهار محیط پارادایمی؟! دقیقاً! یک محیط پارادایمی توسط حضرت روح الله(ره) مدیریت شد و سه محیط پارادایمی دیگر توسط امام امت.  این پارادایمها را نام می برید؟! اگر از حوصله مباحثه خارج نباشد، بله! پارادایم غالب و حاکم در جهان، در روز 22 بهمن سال 1357 که انقلاب اسلامی محقق شد، پارادایم نظام دوقطبی شرق و غرب بود. بلافاصله با پیروزی انقلاب اسلامی، حضرت امام(ره) پارادایم نفی را پی ریزی نمود. این پارادایم که در سیاست خارجی ایران به «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» معروف شد، در پی نفی شرق و غرب برآمد. چه چیز شرق و غرب؟! ایدئولوژی و سیستم عامل شرق و غرب. سیستم عامل شرق، ایدئولوژی سوسیالیسم بود و سیستم عامل غرب، ایدئولوژی لیبرالیسم. پارادایم حضرت روح الله(ره)، پارادایم نفی سوسیالیسم و لیبرالیسم بود. یک دهه پارادایم نفی، محیط استراتژیک تنفس جمهوری اسلامی را شکل داد، یعنی از 1358 تا 1368.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد